انتقال پیام در زمان هخامنشیان

امتیاز 4.6 از 7 نفر

در دوران داریوش کبیر برجهایی در سر تا سر پادشاهی هخامنشی ساخته شد که در آنها در این برجها سوراخهایی وجود داشت که شبها در آنها آتش افروجته می‌شد وبا بستن و باز کردن سوراخها و قطع و وصل روشنایی به برجهای همسایه علامت وخبر میرساندند. در این برجها دو نوع آتش یکی سفید و دیگری قرمز روشن میشد می‌توان حدس زد که این علاعم به صورت خط ونقطه (در تلگراف) یا صفر و یک «…………………………….» به این خط نوشته شده کتیبه بیستون است یکی از موارد جالب این خط وجود کوتاه نوشت در آن است.

مک لوهان معتقد است الفبای آوایی وسیله‌ای تکنیکی برای جدا کردن کلام، صداوحرکات از وجود انسان به هنگام خواندن یک معنی است که توجه بر روی حس بینایی متمرکز می‌شود و حواس دیگر غیر فعال می‌شود خط 36 حرفی داریوش همین خصلتها را دارا بوده وقدرت انتقال انسان را از قبیله به حوزه غیر قبیله‌ای داشته است. از این برجها پس از سقوط هخامنشیان نیز استفازه میشده است حتی در دوره خلفای عباسی خطوط جدیدی در مسیر مکه تا بغداد ایجاد شد که به صورت مناره بودند.

کتیبه بیستون در گذشته‌های دورکنار راهی قرار داشت که از کنار کارکمیش در مصر شروع میشد و پس از عبور از بابل در بین النهرین به کنار دیواره کوه بیستون رسیده پس از همدان تا درهً کابل و از آنجا در امتداد رود سند تا درهً سند ادامه «…………………………….» مطلب است زیر تصویر نیز یک ستون مطلب چیده شده است البته به سه زبان عیلامی، بابلی و پارسی.

کتیبه‌های سنگی در دانش ارتباطات مفهوم خاصی دارند؛ مک لوهان میگوید: رسانه‌های سنگی و سخت چون سنگ و لوح در واقع میتوانند زمان را حفط کنند چرا که پایه ومحمل محکمی برای نوشته محسوب میشوند و با آنکه بیش از حد سرد هستند میتوانند دوره‌های گوناگون را به هم پیوند دهند بر خلاف سنگ ولوح کاغذ را می‌توان رسانه گرم در نظر گرفت که فضا را به گونه خطی وافقی طی میکند «…………………………….» میراثی را ایجاد کرده که هم بر انگیزشهای پروپاگاندیست و هم بر شیوهً ارتباطی او تاًثیر می‌گذارد.

در منابع تورات آمده است که هخامنشیان برای هر ایالتی با خط آن ایالت و برای هر ملتی با زبان همان ملت چیز مینوشتند.

در دورهً داریوش مهمترین عنصر گریز از مرکز، تنوع زبان و مهمترین عنصر تمرکز گرا پول مشترک بوده است. پول مشترک سوای جنبه‌های اقتصادی آن از نظر ارتباطی دارای اهمیت است زیرا گر چه پیام تصویری و مکتوب روی سکه‌ها بسیار کوتاه است بالا بودن تیراژسبب می‌شود که نقش پیام رسانی سکه بالا باشد. ادعا می‌شود که در دورهً داریوش نوعی روزنامه بر روی الواح گلی منتشر میشده است.

قبل از داریوش کورش نیزدست به ابداعات ارتباطی زده بود مورخان او را بنیان گذار پست در ایران میدانند به دستور او میان پاسارگاد و دریای اژه 111 ایستگاه اسبی دایر شده بود با رابطه‌ای منظم وداعمی بین پایتخت و متصرفات.

اسکندر پس از فتح استخردستور داد تمام کتیبه‌ها را منهدم کنند وتمام نسخه‌ها و مطالب علمی را به یونانی ترجمه کرده و آنچه را به فارسی بود بسوزانند.

تکثیر پیام
مانی پسر فتق منتسب به اشکانیان بود بعد از روی کار آمدن ساسانیان آنها به مداین کوچ کردند پدر او به فرقه‌ای مذهبی به نام مغتثله پیوست و او را نیز با خود برد. مانی ادعا میکند که در سن دوازده سالگی وحی بر او نازل شده و به او گفته که از مغتثله خارج شود او در سن 24 سالگی ادعای پیامبری کرد مانی آغازگر تکثیر پیامهای واحد در تیراژبالا وبا توزیع گسترده در جهان بوده است. او «…………………………….» حق نداشت در مورد کیش مانی حرفی بزند تمام کتابها و آثار مانویان سوزانده شد به همین دلیل اکنون هیچ سندعینی در ایران برای اثبات وجود چاپ درزمان مانی در دست نداریم. مانویان همچنین مورد غضب بوداییان، مسیحیان و پادشاهان وقت خویش قرار گرفتند پیروانشان کشته و اثارشان سوزانده شد.

اما شرایط ارتباطی در دوران ساسانیان: مانی را می‌توان تواناترین سازمان دهنده پروپاگاندا و تبلیغات مسلکی و همچنین بزرگترین سازمان دهنده تکثیرمکتوب پیام تا آن دوران دانست.

در دوره ساسانیان یکی از سنتهای رایج، ثبت رویدادهای مهم بود که قطعاٌ بیش از آنکه هدف تکثیر پیام باشد آرشیو آن مد نظر بوده است در دربار ساسانی، روزنامه‌ای شبیه اکتادیورنا (رویدادهای روز) که در دهه 50 قبل از میلاد در روم منتشر میشد تهیه و میان مقامات روحانی و نظامی توزیع میشد. بنیان گذار سلسلهً ساسانیان برای جبران تاًثیر حمله اسکندر به کتابهای مربوط به دوران هخامنشیان دستور تکثیر دستی نسخ نایاب را داد.

 

به طور کلی در مباحث مربوط به دوران باستان، آنچه بیش از همه می‌تواند مورد استناد و اطمینان آور باشد، آثار به جا مانده از آن دوران است. تمامی کسانی که مدعی وجود این «شبکه اطلاع‌رسانی» اند باید بتوانند آثار آن را به همگان نشان دهند. در کتاب حاضر با اتکا به برخی «نقل قول‌ها از منابع دیگر» وجود چنین شبکه‌ای مطرح و بلکه اثبات گردیده است. به عنوان نمونه: «منابع می‌گویند این برج‌ها از دو مبدأ، یکی ایستگاه‌ شوش و دیگری ایستگاه همدان، به اطراف کشور و با فاصله‌های منظم در مناطقی که تپه‌های طبیعی وجود داشت، کشیده شده بود و در نقاط دیگر که کوه و تل‌های طبیعی یافت نمی‌شد، از برج‌ استفاده می‌کردند.»(ص 84) اما هیچ نقشه و نشانه‌ای عینی از «خط سیر» این برجها که دال بر وجود یک شبکه ارتباطی باشد به دست داده نشده است؛ زیرا چنین نشانه‌هایی وجود ندارد و تنها معدودی برج با معماری‌های متفاوت و به صورت بسیار پراکنده در گوشه و کنار سرزمین ایران«…………………………….» مزبور مطرح می‌سازد بهره‌گیری از نوعی الفبا یا کد مشابه مورس در آن دوران است و به این ترتیب راهی برای انتقال «پیام‌های کوتاه و متنوع» فراهم می‌آید. اما ایشان خود به پاره‌ای از مسائل و مشکلات موجود در این زمینه، از جمله وجود اقوام با زبانهای گوناگون در سرزمین وسیع و چند ملیتی ایران دوران داریوش واقف است. (ص 88) با این وجود برای آن که فرضیه مزبور در همان ابتدای مطرح شدن، ابطال نگردد ایشان چنین فرضی را مطرح می‌سازد که «… کافی بود که دریافت کننده برج مقابل، علائم دریافتی را بر روی پاپیروس ضبط و پس از پایان دریافت علائم، حتی بدون آن که مفهوم آنها را بداند، عیناً برای برج بعدی تکرار می‌کرد.»(ص 88) اما این نتیجه‌گیری نه تنها گره‌گشا نیست بلکه خود گره محکمی بر این مسئله می‌زند: اگر مسئولان برجهای مزبور مفهوم پیام دریافتی را نمی‌دانستند، چگونه درمی‌یافتند که باید این پیام را به دست حاکم محلی خود برسانند یا آن را به برج‌ بعدی منتقل نمایند؟ به هر حال پیام مزبور تا کجا می‌بایست منتقل شود و گیرند«…………………………….» حتمال بسیار بالا در خطای سامعه بویژه در فواصل طولانی،‌ بی‌آنکه شنونده خود متوجه خطا شود، این پیامد را در انتقال صوتی پیام به دنبال دارد که چه بسا محتوای پیام در طول مسیر به دلیل اشتباهاتی که در دریافت و فهم آن توسط نفرات روی می‌دهد، بکلی دگرگون شود. بنابراین باید گفت در این زمینه نیز باید به کارکرد کاملاً محدود و موردی این نحوه انتقال پیام بویژه از طریق صدای انسان قائل باشیم.

استناد به منابع یونانی نیز نمی‌تواند برهان قاطعی بر وجود این قبیل «شبکه پیام رسانی» در عرصه امپراتوری داریوش به حساب آید، چرا که بحثهای فراوانی پیرامون صحت و سقم بسیاری از مطالب مندرج در آنها و حتی اصالت برخی از این منابع وجود دارد. با این همه اگر نکته نقل شده از «منابع یونانی» را مبنی بر این که «آتش از منتهی‌الیه [سرزمین] شاهنشاهی تا شوش و اکباتان پی‌درپی افروخته می‌شد. این سازماندهی چنان کامل بود که شاه بزرگ از هر چیز تازه‌ای که در آسیا روی می‌داد، همان روز مطلع می‌شد»(ص 84) بپذیریم، بلافاصله فرضیه کهکشان «…………………………….» با توجه به کارآمدی بالای آن و اطلاع یونانی‌ها از این مسئله، همزمان یا با فاصله زمانی بسیار کوتاهی، باید یونانیان را نیز بهره‌مند از آن بدانیم. اگر این فرض را بپذیریم، نخستین پیامد آن نفی انحصاری بودن کهکشان دارمانی برای انسان ایرانی است و این که انسان یونانی نیز در فاصله میان دو کهکشان شفاهی و گوتنبرگ، کهکشان دیگری را به همان کیفیت کهکشان دارمانی درک کرده است. بنابراین فرضیه اصلی نویسنده محترم ابطال می‌گردد.

البته اگر اندکی درباره موضوع فوق تأمل کنیم، دو مسئله جدی پیش روی ما قرار می‌گیرد. اگر یونانیان از شبکه اطلاع‌رسانی نوری در حوالی همان دوران بهره می‌گرفتند اولاً باید در «منابع یونانی» علاوه بر اشاره به وجود این شبکه در امپراتوری ایران، به طریق اولی به وجود آن در امپراتوری یونان نیز تصریح می‌شد، ثانیاً آثار برج‌های خبررسانی نوری در آن مناطق نیز مشاهده می‌گردید. حال اگر هیچیک از این«…………………………….» ا توجه به مرتبت یونانی‌ها در علوم عقلی و نیز فنون نظامی و مملکت‌داری در آن دوران و از سوی دیگر رقابتها و جنگهای طویل‌المدت‌شان با ایرانیان- که نیاز آنها را به فنون ارتباطی کارآمد و سریع صدچندان می‌ساخت- نمی‌توان دلیل قانع‌کننده‌ای برای عدم به کارگیری این فن از سوی آنان اقامه کرد.

اگر کهکشان دارمانی را به گفته نویسنده محترم ترکیبی از دو واژه «داریوش» و «مانی» به حساب آوریم، می‌توان پنداشت که هدف ایشان از توقف در کنار کتیبه بیستون و ارائه توضیحات مفصل درباره آن، باید بیان دورانی تازه یا به تعبیر دیگر شروع فصل جدیدی در سیر تحول ارتباطات در ایران باشد که نویسنده محترم آن را «کهکشان دارمانی» نامیده است. اما سؤال اینجاست که چه اتفاق جدید یا ابداع و اختراع خاصی در این دوره صورت گرفته است که بر مبنای آن می‌توان خلق یک کهکشان جدید و ورود انسان ایرانی به آن را اعلام داشت؟ اگر از هر یک از دو جنبه‌ «مشخصات فنی» یا «فعالیتهای پروپاگاندایی» (تبلیغات سیاسی- مسلکی) به این قضیه نگاه کنیم، سابقه آن – چه در محدوده سرزمینی ایران و چه در دیگر مناطق و سرزمینها- ب«…………………………….» در بالای صخره و مدخل دهکده جدید «سرپل» حجاری شده است. این نقوش شاه اتوبانی‌نی پادشاه لولوبی را نشان می‌دهد با ریشی طویل و مربع، کلاهی مدور، جامه‌ای کوتاه، مسلح به کمانی و قسمی تبر بدوی، او پای خود را بر دشمنی که بر زمینی افتاده نهاده است. در برابر او ربه‌النوع نی‌نی ایستاده، با کلاهی بلند و جامه‌ای پشمین و پرزدار و شرابه‌دار که تا پای وی می‌رسد و او یک دست به سوی شاه دراز کرده و در دست دیگر انتهای طنابی را گرفته که در نسخه فوقانی دو اسیر را – و در نسخه تحتانی شش اسیر را – به هم بسته و همه آنان برهنه‌اند و دستهایشان از عقب بسته شده. کتبیه‌ای به زبان اکدی از ارباب انواع متعدد – که غالب آنها اکدی هستند – ضد دشمنان یاری می‌جوید.»(ر.گیرشمن، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معین، تهران، انتشارات شرکت علمی و فرهنگی، چاپ سیزدهم، 1380، صص 42-41) اگر به توصیفی که گیرشمن از کتیبه مزبور ارائه می‌دهد (و نیز تصویر این کتیبه در صفحه 43 کتاب وی) خوب توجه کنیم می‌بینیم که بسیاری از نمادهای به کار گرفته شده در این کتیبه متعلق به هزاره سوم قبل از میلاد با کتیبه بیستون داریوش در نیمه هزاره اول قبل از میلاد، مشترک هستند: دشمن افتاده به پشت بر روی زمین، پای پادشاه مقتدر بر روی سینه دشمن، رب‌النوع یاری‌دهنده و حامی پادشاه، اسیران دست بسته از پشت، ابعاد بزرگتر تصویر پادشاه به نسبت اسیران، ابزار جنگ (کمان و تبر در کتیبه ذهاب و کمان و نیزه در کتیبه بیستون) و در نهایت سنگ نبشته در کنار تصویر که راوی پیروزی پادشاه «…………………………….» ارتباطات را در این سرزمین نادیده گرفت؟

 

از سوی دیگر ورود دکتر محسنیان‌راد به حواشی تاریخی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی دوران داریوش به «پیروی از خط‌مشی ارائه شده جووت و مک‌لوهان»، سیر مطالب کتاب را به عرصه‌ای بسیار بحث‌ برانگیز و دراز دامن می‌کشاند که در اینجا به اختصار به آن می‌پردازیم. بحث ایشان در این زمینه چنین آغاز می‌شود: «متن روزنامه سنگی به وضوح نشان می‌دهد که داریوش «دروغ» را مصیبت بزرگی برای «…………………………….» به دوران هخامنشیان برمی‌آید.

به طور کلی باید گفت درباره آن دوران ابهامات و سؤالات فراوانی وجود دارد که همچنان پاسخ قطعی به آنها داده نشده است. مورخانی هم که درباره دوران مزبور قلم زده‌اند عمدتاً درباره مسائل مختلف آن با حدس و گمان سخن گفته‌اند و بحثها همچنان ادامه دارند. مثلاً درباره نحوه به قدرت رسیدن داریوش بر اساس آنچه در کتیبه بیستون به نقل از خود داریوش و نیز در نوشته‌های مورخان یونانی ازجمله هرودت ثبت شده و مورخان متأخر نیز عموماً به همین منابع استناد کرده‌اند، مشهور آن است که کمبوجیه پسر کورش، پس از به قدرت رسیدن، برادر خود بردیا را در خفا به قتل رسانید تا مبادا خیال تصاحب قدرت به سرش بزند و آن‌گاه رهسپار مصر شد. سپس فردی به نام گئوماتای مُغ که شباهتی به بردیا داشت، خود را به جای و«…………………………….» امپراتوری بود، چگونه پر شد؟

 

البته دکتر محسنیان‌راد برای حل این معضل به سنت پرده‌نشینی حاکمان در آن عهد اشاره دارد: «این که چگونه ممکن است فردی با هر شباهت بتواند به جای بردیا، در مقام شاه ایفای نقش کند، برای ما که در عصری زندگی می‌کنیم که دوربین رسانه‌ها، همه چیز را کنترل می‌کند، افسانه‌ می‌نماید؛ اما اگر دسترسی نداشتن‌های آن عصر را با سنت عجیبی که در دوران قبل از کمبوجیه در دربار ایران حاکم بوده، در هم آمیزیم، می‌توانیم وضعیت را تجسم کنیم. هرودت توضیح می‌دهد که از دوران دیاکو- پادشاه ماد- این رسم آغاز می‌شود که کسی را اذن دخول به حضور شاه نبود؛ بلکه عرایض در تمام موارد از طریق پیام رسانان به سمع وی می‌رسید. به این ترتیب، شاه را کسی نمی‌دید… در واقع، راز گئوماتا از این روی به خوبی محفوظ ماند که در پارس، شاهان از دیگران روی می‌پوشاندند.» (صص 117-116) اما این توضیح نه تنها مشکلی را حل نمی‌کند، بلکه خود بر آن می‌افزاید. اگر براستی پرده‌نشینی یک سنت پیش از کمبوجیه بوده است، پس باید پدر وی، کورش، نیز از چنین سنتی پیروی می‌کرد، اما در هیچ سند و نوشته تاریخی و از جمله در تورات که بیشترین مطالب و توضیحات را درباره کورش دارد، هرگز به چنین رسم و رسوماتی اشاره نشده است. از طرفی اتفاقاً وضعیت کمبوجیه و پادشاهان هخامنشی پیش از وی، به دلیل درگیری‌ها و لشکرکشی‌های فراوان و مستمر، اساساً اجازه برقراری چنین تشریفاتی را نمی‌داده و در واقع پادشاه بیش از آن که «شاه» باشد یک «سردار جنگی» و فرمانده سپاه محسوب می‌شده و برقراری چنین تشریفاتی، بشدت در کار وی اختلال ایجاد می‌کرده است؛ بنابراین ملاحظه می‌شود که تا زمان «گئوماتا»، نه «…………………………….» احیاناً نایب‌السلطنه- نباشد و اتفاقی هم نیفتد، بویژه آن که شخص پادشاه نیز در کشور حاضر نیست؟ اداره مملکت در این زمان چگونه صورت می‌گرفته است؟ آیا می‌توان تصور کرد در حالی که کمبوجیه خود عازم جنگی سخت در سرزمینهای دور است، مقر حکومت خود را بی‌آن که زمام امور را به دست شخص دیگری بسپارد رها کند؟ هر پاسخی به این سؤال جز قائل شدن به زنده بودن شخص بردیا و اداره امور توسط وی، با اشکالات و ایرادات اساسی مواجه خواهد بود و از آنجا که اساساً برمبنای آنچه تا امروز به دست ما رسیده است، نمی‌توان هیچ تحلیل و تفسیر تاریخی قانع‌کننده‌ای مبنی بر کشته شدن بردیا توسط کمبوجیه، چه در اوایل سلطنت وی و چه هنگام عزیمت به مصر، به دست داد؛ لذا چاره‌ای جز این نمی‌ماند که به یک «شک دکارتی» در مورد داستان مندرج در کتیبه بیستون و نیز تواریخی «…………………………….» از چند دبیر مانوی در کنار یکدیگر در حال نگارش است (تصویر 1/3، ص 202) و نیز مواردی از این قبیل نتیجه می‌گیرد: «بنابراین باید تصور کنیم که مانی، نوعی ماشین انسانی تکثیر کتاب با خط ساده را سازمان داده بوده است.

اگر داریوش تک پیام‌های کوتاه و تقریباً یک بار مصرف را در سیستم انتقال پیام نوری و چاپاری خود به سرعت در جهان آن روز جا‌به‌جا می‌کرد، مانی، پیام‌های بلند، ثابت، یکنواخت و پرتصویر خود را در جهان آن روز همچون یک رسانه مکتوب توزیع می‌کرد.»(ص 203) اگر آنچه دکتر محسنیان‌راد راجع به تکثیر پیام توسط مانی و توزیع آن بیان داشته را صددرصد بپذیریم سؤال این است که حتی در این صورت، چه اتفاق جدیدی روی داده است؟ مگر جز این است که قرنها پیش از مانی، تکثیر پیام به انحای گوناگون صورت گرفته است؟ آیا بهتر نیست اگر قرار است افتخار تکثیر پیام به یک ایرانی داده شود، دستکم آن را به هفتصد سال پیش از مانی، یعنی دوران داریوش بازگردانیم، چرا که او در کتبیه بیستون بصراحت از «تکثیر پیام» سخن به «…………………………….» جلس، انتشارات شرکت کتاب، 1997 م، ص 81) طبیعتاً چنانچه در همین دوران نگاهی به تمدن روم، مصر، چین و هند نیز داشته باشیم، نمی‌توانیم مسئله تکثیر پیام را در آنها نفی کنیم. همچنین کاملاً پذیرفتنی است که پس از رسالت حضرت عیسی مسیح، با توجه به سطح فرهنگی موجود در امپراتوری روم و توسعه فن کتابت، علاوه بر تکثیر شفاهی پیام آن حضرت، بخشی از سخنان ایشان نیز به صورت مکتوب تکثیر و توزیع شده باشد.

بنابراین بی‌هیچ شک و تردیدی می‌توان گفت تکثیر پیام به صورت کتبی و توزیع آن در میان اقوام و مناطق مختلف، از قرنها پیش از مانی، انجام می‌گرفته است؛ لذا در مورد اصل این کار، هیچ شأنیت خاصی را برای مانی نمی‌توان در نظر گرفت و حداکثر شأنی که برای او می‌توان قائل شد- آن هم نه به ضرس قاطع- بهره‌گیری از هنر نقاشی در انتقال پیام به صورت مکتوب است. البته بشر در طول چند هزاره پیش از مانی، از این هنر در خلق سنگ‌نگاره‌ها و کتیبه‌ها و نقاشی بر روی ظروف گلی و سفالی به منظور انتقال پیام بهره می‌گرفته است؛ لذا آنچه مانی انجام می‌دهد انتقال نقاشی بر روی کاغذ یا پاپیروس و چرم و امثالهم است. انتساب اختراع «اولین شیوه چاپ» به مانی از سوی نویسنده محترم (ص 206) نیز فاقد پشتوانه‌های اسنادی و استدلالی لازم است.

ایشان می‌نویسد: «من تصور می‌کنم که می‌توان مانی را مخترع اولین شیوه چاپ نیز دانست. او برای چنین کاری، اصل اول اختراع یعنی «نیاز» را داشته است؛ نیاز به آن که متون آیینی خود را بتواند در تیراژ بالا و با خط خوش تکثیر و توزیع کند.»(ص 207) کاملاً روشن است که این نیاز، محدود و منحصر به مانی نبوده است بلکه در آن هنگام، یهودیان، مسیحیان و نیز پیروان آیین‌های کنفسیوسی و هندویی – «…………………………….» که در طبیعت یافت می‌شود… وسط مهری که به آن اشاره شد، تصویر مردی است با ریش و گیسوان بلند که با توجه به نوشته اطراف دایره، احتمالاً تصویر مانی است که با مردی جوان در حال گفت و گو است و پشت سر او، جوان دیگری ایستاده که متوجه این گفت و گوست. اطراف دایره به خط سریانی نوشته شده «مانی، حواری مسیح». (ص 207) آیا با توجه به آنچه نویسنده محترم بیان داشته است می‌توان قانع شد که مانی مخترع اولین شیوه چاپ بوده است؟ در این باره توجه به نکات ذیل ضروری است: الف- از نقل محمدبن‌عبیدالله ابوالمعالی، تنها همین مقدار می‌توان دریافت که مانی یک بار شکلی را روی قطعه حریری نقاشی کرده است، اما این که وی می‌گوید «وقتی نخی را از آن پارچه پیدا شده بیرون کشیدند، هیچ‌گونه اثری از رنگ روی آن نخ دیده نشد» چندان مفهوم نیست.

شاید منظور ابوالمعالی آن بوده است که در پارچه مزبور از نخهای رنگی استفاده نشده است وگرنه فقدان هرگونه اثری از رنگ روی آن نخ و نیز دیگر نخ‌ها، به معنای نفی نقش و نگار بر روی کل آن پارچه خواهد بود. ب- در حالی که ابوالمعالی از نقاشی بر روی پارچه مزبور سخن گفته، نویسنده محترم چگونه ناگهان آن را به بهره‌گیری مانی از «همان روش چاپ قلمکار» منتسب ساخته است؟! مسلماً از توضیح بسیار مختصر و تاحدی مبهم ابوالمعالی راجع به این پارچه و یک نخ از آن، نمی‌توان به این نتیجه رسید که نقش موجود بر روی آن پارچه از طریق نقاشی به شیوه معمول نبوده، بلکه از روش چاپ قلمکار استفاده شده است، اما اگر همان‌گونه که نویسنده محترم خود تأکید می‌کند افسانه‌پردازی و بزرگ‌نمایی را در این ماجرا دخیل سازیم – «…………………………….» گمانه‌زنی و فرضیه‌سازی وارد شد، چه رسد به اثبات آن. د- این که با آغشتن نوشته یا تصویر حک شده بر روی کوارتز می‌توان براحتی نقش آنها را بر روی صفحه پاپیروس یا کاغذ انداخت یا به تعبیری چاپ کرد، یک اصل کلی است که انتساب اختراع آن به مانی، به معنای نادیده گرفتن قرنها هوش و استعداد بشری در این زمینه است.

 

همان‌گونه که نویسنده محترم خود در فصل نخست کتاب حاضر آورده است، سابقه ساخت مهر توسط بشر به هزاره چهارم پیش از میلاد می‌رسد: «دکتر ملک‌زاده بیانی درباره تأثیر اختراع مهر می‌نویسد: «با پیدایش مهر در هزاره چهارم پیش از میلاد، مرحله جدیدی در مناسبات تجاری و معاملات پدید آمد. این مهرها، نوعی علامت‌گذاری ابتدایی محسوب می‌شوند. با مهمور شدن انواع کالاها، ظروف، «…………………………….» .

بر این مبنا، بتدریج هنگامی که نوشته‌ها از لوح‌های گلی به روی پوست حیوانات، پاپیروس و سپس کاغذ منتقل شدند، طبعاً نقش مهرها نیز همزمان با آنها بر روی این مواد انتقال یافت. بدیهی است که جنس مهرها نیز روز به روز از کیفیت بهتری برخوردار شده و انواع سنگ‌ها و فلزات برای ساخت آنها به کار رفته است. بر این مبنا، اگر ادعا کنیم که مهر کوارتز منسوب به مانی، تنها مهر از این جنس در آن زمان بوده است ادعای سترگی را مطرح ساخته‌ایم، اما با این همه، در صورت پذیرش این فرض نیز هیچ اتفاق جدیدی را نمی‌توان اثبات کرد. بشر از قرنها و بلکه هزاران سال پیش از مانی، نقوش دلخواه خویش را اعم از نقوش رسمی به عنوان امضاء یا نقوش مذهبی و هنری و امثالهم، روی مهرهایی از جنس‌های مختلف کنده‌کاری می‌کرده«…………………………….» را نداشتند و کتابها یا مدارک جرم خود در چشم حاکم مستبد را نابود کردند، بود که اکنون هیچ‌گونه سند عینی در ایران برای اثبات حضور چاپ در عهد مانی در دست نداریم.»(ص 220) همان‌گونه که پیش از این نیز اشاره شد، اگر بخواهیم این منطق و روش را در اثبات مسائل تاریخی بپذیریم، آن گاه چاره‌ای جز این نخواهیم داشت که بسیاری از ادعاهای بزرگ، اما فاقد سند دیگران را نیز بر همین مبنا پذیرا باشیم.

در این صورت بی‌تردید با آشفتگی و اغتشاش عظیمی در طرح مسائل تاریخی مواجه خواهیم شد. اینک جا دارد که دامنه سخن را در این باره برچینیم و با پشت سر گذاشتن کهکشان مجازی دارمانی وارد دیگر حوزه‌ها‌ی مطروحه توسط دکتر محسنیان‌راد شویم. البته لازم به یادآوری است که با توجه به وسعت مسائل تاریخی مورد اشاره نویسنده محترم پرداختن به تمامی آنها امکان‌پذیر نیست و لذا تنها شمه‌ای از آنها بررسی می‌شود. اما آنچه به عنوان یک مسئله کلی می‌توان درباره نحوه پرداختن ایشان به مسائل تاریخی بیان داشت، اتکا و اعتماد بیش«…………………………….» چنین رکوردی از خود برجای ‌گذارده است؛ رکوردی که در طول قرنهای متمادی، با توجه به قوام یافتن زبان فارسی و فنون شعری، هیچ شاعری حتی به حاشیه‌های دور دست آن نیز نزدیک نشده است؟ به عنوان نمونه، می‌دانیم که فردوسی تقریباً همزمان با فوت رودکی، به دنیا آمده و چند دهه بعد از وی اقدام به خلق اثری گرانبها به نام «شاهنامه» کرده است.

 

این اثر با وجود توانمندی بالای این شاعر بزرگ در سرودن شعر و صرف سی سال عمر برای خلق آن، کمابیش حاوی شش هزار بیت است (که هزار بیت آن نیز متعلق به دقیقی شاعر است). با توجه به این مسئله، چگونه می‌توان رقم یک میلیون و سیصد هزار بیت را برای سروده‌های رودکی بپذیرفت؟ لذا نیازی نیست که همانند آقای نفیسی، حمله مغول و سوزانده شدن دیوانهای حاوی اشعار مزبور را عامل دست نیافتن به حتی یک هزارم از آن ابیات قلمداد و در نهایت به این بسنده کنیم که 1047 بیت از اشعار موجود را «منسوب» به رودکی بدانیم (ص 348) «…………………………….» و نسل به نسل انتقال یابد؟ از طرفی، اگر رودکی را به عنوان نخستین شاعر توانمند پارسی‌گوی به حساب آوریم، در واقع «شعر فارسی» وی در آن شرایط فارغ‌ از معنا و محتوای آن فی‌نفسه برای ایرانیان موضوعیت داشته است و با توجه به رواج فن استنساخ، می‌بایست بلافاصله نسخه‌برداری و در میان جامعه ایرانی تکثیر می‌شد. کما این که یکی ازدلایل مهم ماندگاری اشعار فردوسی را نیز باید همین مسئله دانست.

آیا می‌توان تصور کرد که اشعار فارسی رودکی مورد اقبال جامعه قرار نداشته است؟ با عنایت به این قضیه، چگونه می‌توان پذیرفت که پس از حمله مغول، صددرصد اشعار فردوسی از این حمله جان سالم به در برده، اما تقریباً صددرصد اشعار رودکی در طول این حمله از بین رفته باشد؟ نتیجه‌ای که از تأمل در این مسائل به دست می‌آید این که رقم ادعایی در مورد ابیات شعری رودکی، اساساً وجود خارجی نداشته است. بنابراین ملاحظه می‌شود که نویسنده محترم در بیان مسائل تاریخی اعتمادی با اعتماد بیش از حد به مکتوبات سؤالات متعددی در ذهن خواننده اثر خویش ایجاد کرده است. این نوع نگاه ایشان در مورد شیوه‌های ارتباطی ادوار مختلف نیز بعضاً بسیار سؤال برانگیز است. دکتر محسنیان‌راد از وجود سه گونه «برید» در «…………………………….» قبه‌هایی نصب شده بود و مردانی آماده حرکت در آن نشسته بودند؛ مردانی که همان تجهیزاتی را داشتند که او داشت.» (ص 363) از این جمله چنین بر می‌آید که هر برید پس از طی فاصله 330 متر نامه را به فرد بعدی منتقل می‌کرده است؛ بدین ترتیب برای یک فاصله مثلاً یکصد کیلومتری، نیاز به حدود 250 قبه و به همین تعداد نیروی انسانی بوده است تا یک نامه به مقصد برسد که این البته جز اتلاف سرمایه و نیرو نیست و به هیچ وجه با منطق اقتصادی جور در نمی‌آید. «گروه سوم، پیک‌های دونده‌ای بودند که به جای استفاده از روش دویدن امدادی… می‌توانستند به طور مستمر و مسافت مورد نیاز را بدوند.» (ص 363)

نویسنده محترم در مورد این گونه پیک‌ها در دیگر صفحات کتاب نیز توضیحاتی می‌دهد: «معزالدوله دیلمی، پس از آن که بغداد را فتح کرد و در آنجا مستقر شد، برای آن که بتواند ارتباط مستمر خود را با برادرش حفظ کند، نیازمند خدمات پیک‌های دونده‌ای بود که بتوانند راه طولانی میان شیراز تا بغداد را طی کنند. به همین دلیل، به تشویق دوندگان پرداخت و به هر دونده‌ای که خوب و سریع می‌دوید، «…………………………….» رویکرد تاریخی مشروح و مفصل نویسنده محترم به دوران صفویه است. شاید بتوان این رویکرد را به دو بخش کلی تقسیم کرد. در بخش نخست، ایشان به تشریح زمینه‌ها و عوامل قدرت‌یابی صفویه در ایران، گرایش شاه اسماعیل صفوی به تشیع و تعیین آن به عنوان مذهب رسمی ایران و آثار و تبعات این اقدام در روابط خارجی کشور و معادلات منطقه‌ای، می‌پردازد.

در بخش دوم اوضاع و احوال فرهنگی و مذهبی حاکم بر جامعه ایران در آن دوران مورد بررسی قرار می‌گیرد. مسلماً ورود به جزئیات مسائل مطروحه توسط نویسنده محترم در هر دو زمینه، مجال دیگری را می‌طلبد؛ لذا به طرح برخی مسائل کلی بسنده می‌کنیم. نویسنده محترم در بررسی زمینه‌های گرایش شاه اسماعیل صفوی به تشیع و حاکم ساختن این مذهب بر کشور، نقش «مسیحیت» و عملکرد زنجیره‌ای از نهادها و شخصیتهای مسیحی را بسیار پررنگ می‌سازد: «وقایع بعدی به گونه‌ای شکل گرفت که مشکل و مانع پیش گفته حل شد و زنجیره‌ای به وجود آمد که حلقه‌های آن به ترتیب می‌توانست واتیکان+ حکومت ونیز+ یک رابط برای ارتباط ملکه+ کاترینا (دسپینا)+ دختر کاترینا، شاهدخت مارتای سابق (دختر اوزون حسن)+ یک داماد برای مارتای مسیحی باشد.»(ص 661) طبعاً این‌گونه پیگیری دقیق و جزئی وقایع تاریخی را باید مبتنی بر مدل جووت دانست که بررسی حاشیه‌های تاریخی مسائل ارتباطات را توصیه کرده است. اما سؤال اینجاست که چرا در بررسی دوران صفویه این مدل به حد افراط و با بهره‌گیری از انواع سفرنامه‌ها و پیش «…………………………….» وی از زاویه دخالت «یهودیت» مورد بررسی واقع شود؟ به ویژه این که «تورات» پاره‌ای از وقایع از جمله واقعه «پوریم» را که به قتل‌عام 77 هزار نفر از اقوام ایرانی توسط یهودیان به واسطه توطئه‌گری «ملکه استر» همسر خشایارشا می‌انجامد، بیان داشته است. (ر.ک. به تورات، کتاب استر) اما علیرغم این همه، نویسنده محترم نه تنها از بیان این واقعه به نقل از تورات خودداری ورزیده، بلکه به نقل قولی ناقص و تحریف شده از آن واقعه اکتفا کرده است.

ایشان به نقل از «کیهانی‌زاده، 15/11/1381، ص 24» در جهت اثبات استمرار فعالیت نظام بی‌نظیر نوری ارسال و دریافت پیام داریوش در دوران پس از مرگ وی، می‌نویسد: «سال 480 قبل از میلاد، خشایارشا هنگام بازگشت از لشکرکشی، از طریق همسرش مطلع شد که نخست‌وزیر او «ماهان» [هامان] با صدور یک فرمان، توطئه‌ای را برای کشتار اتباع یهودی امپراتوری ایران طراحی کرده است. «…………………………….» چاپاران اسب‌سوار فرستاد و ایشان بر اسبان تازی که مختص خدمت شاه و کره‌های مادیانهای او بودند سوار شدند.» (تورات، کتاب استر، باب هشتم: 10 و 11) ثالثاً، هیچ اشاره‌ای به این که فرمان مزبور در مدتی «کمتر از سه روز» به سراسر امپراتوری رسید، وجود ندارد. اگر نگاشته شدن حکم پادشاه را به تصریح تورات «در روز بیست و سوم ماه سوم که ماه سیوان باشد» و روز تعیین شده برای عملیات سراسری قتل‌عام مخالفان یهودیان را «سیزدهم ماه دوازدهم که ماه اَذار باشد» بدانیم، یک فاصله زمانی حدود 9 ماهه برای اطمینان از رسیدن فرمان مزبور به دست کلیه یهودیان وجود دارد که آنان در روز موعود «مستعد باشند تا از دشمنان خود انتقام بگیرند».

رابعاً، ماجرای مزبور صرفاً لغو دستور کشتار اتباع یهودی نبود، بلکه مهمتر از آن، به این اتباع اجازه داده می‌شد تا طبق یک برنامه‌ریزی سراسری، مخالفان خود را در سرتاسر امپراتوری که قاعدتاً کسانی جز ساکنان اصلی و بومی این سرزمین نمی‌توانستند باشند، به قتل برسانند. در نتیجه «یهودیانی که در ولایتهای پادشاه بودند جمع شده برای جانهای خود مقاومت کردند و چون هفتاد و هفت هزار نفر از مبغضان خویش را کشته بودند از دشمنان خویش آرامی یافتند.» (تورات، کتاب استر، باب نهم: 16) در مورد دوره‌های پس از صفویه و به ویژه قدرت‌یابی رضاخان«…………………………….» مسافرت می‌کرده‌اند، خاطره جنگهای صلیبی را با خود همراه داشتند (کما این که همچنان این مسئله گاهی بوضوح از سوی سیاستمداران غربی مطرح می‌شود)، لذا در خوشبینانه‌ترین حالت می‌توان گفت غالباً نگاه دوستانه‌ای به ملتهای مسلمان نداشتند. از سوی دیگر، پس از آغاز رنسانس در اروپا و به دنبال تحولات فکری و صنعتی در آن دیار، حس خودبرتربینی نسبت به ملتهای آسیایی و آفریقایی و با دیده تحقیر نگریستن به شرق در اروپا شکل گرفت که طبعاً بازتاب این گونه نگرشها و احساسات در سفرنامه‌ها و خاطرات می‌تواند تصویری تحریف شده از آن دوران را به نسلهای بعدی منتقل سازد؛ بنابراین به هنگام مواجهه با مکتوبات مزبور باید تلاش کرد تا صحیح و سقیم را در میان انبوه مسائل عنوان شده، از یکدیگر بازشناخت و سپس به تجزیه و تحلیل و قضاوت پرداخت.

دکتر محسنیان‌راد اگرچه به این نکته توجه دارد که باید با نگاه محققانه و انتقادی به منابع نگریست، اما این نگاه را یکسره متوجه منابع به جا مانده از «مورخین دست نشانده عهد صفوی» می‌کند: «مورخان عصر صفویه، به گونه‌ای آگاهانه اطلاعات مربوط به مادر شاه اسماعیل و نحوه گذران دوره کودکی او را به طور آگاهانه در هاله‌ای از ابهام فرو بردند. چگونه مورخین دست نشانده عهد صفویه می‌توانستند بنویسند که بنیان‌گذار سلسله، جوانی تربیت شده در دامان یک شاهزاده مسیحی بوده که چند سال نیز آموزه‌های خاصی را نزد یک کشیش طی کرده است؟» (ص 728) اگر به ضرس قاطع بتوان چنین حکم داد که این قبیل مورخان داخلی در تاریخ دست برده‌ و از نگارش حقایق طفره رفته‌اند یا آنها را به گونه‌ای دیگر بازتاب داده‌اند، چرا نمی‌توان همین تحلیل را حداقل در حد ظن و گمان راجع به مورخان اروپایی مسیحی داشت؟

گویی نویسنده محترم آنچه از سوی این طیف به رشته تحریر درآمده است را یکسره با نگاه قبول و پذیرش مد نظر قرار داده و سپس بر مبنای آنها تصویری از دوران صفویه به خوانندگان ارائه کرده است. قاعدتاً این تصویر بشدت منفی و«…………………………….»

حال اگر زمان را به عقب ببریم، آیا نمی‌توان دستکم این احتمال را داد که سفرنامه‌نویسان اروپایی آن هنگام نیز چه بسا برمبنای برخی اهداف و اغراض خاص، سفرنامه‌های خود را تنظیم و تدوین می‌کرده‌اند؟ مثلاً هنگامی که تاورنیه در شرح مراسم روز عاشورای حسینی، پس از تصویرسازی‌های ماهرانه از بر سر و سینه‌زدنهای «شیعیان متعصب» در صحن میدان نقش‌جهان، می‌گوید: «زن‌های فواحش که به عدد کثیری برای تماشا در میدان ایستاده بودند از دیدن این اطفال یک مرتبه با هم فریادکنان گریه می‌کردند و تصور و عقیده ایشان این است که به واسطه این اشک‌ها همه گناهانشان آمرزیده می‌شود»، قصد القای چه مسئله‌ای را به مخاطب خود دارد؟ مگر نه آن که در آن هنگام – به ویژه در زمان حضور در مراسم عاشورا – تمامی زنان فارغ از ماهیت درونی خود، چادر به سر داشته‌اند، پس او از کجا متوجه شده است که آن زنها «به عدد کثیر» فواحش بوده‌اند؟ حال اگر این نکته را در نظر داشته باشیم که در شرح توصیفات وی از این مراسم- که البته تأکید می‌کند «خود برأیالعین در روز سیم ژوئیه 1667 مشاهده کردم» (ص 741)- یک بار دیگر سخن از «زنان» حاضر در این گونه مراسم عزاداریها به میان آمده و آن هنگامی است که اظهار میدارد: «در تمام سال برای زن‌ها موقعی بهتر از این چند روز پیدا نمی‌شود که با عشاق خود وعده‌گاهی برای ملاقات قرار بدهند» آن‌گاه چه تحلیلی باید از تصویری که تاورنیه از زنان ایرانی دوره صفویه و در نگاهی کلان‌تر از ماهیت درونی جامعه ایرانی شیعی فارغ از برخی رفتارها و رسم و رسومات ظاهری، ارائه می‌دهد، داشت؟ آیا تصویرسازی تاورنیه از زنان چادری دوران صفوی و جامعه شیعی آن زمان که تأکید می‌کند «برأی‌العین» دیده است، بشدت مشابه آنچه بتی محمودی در سفرنامه خود ارائه می‌دهد و سوگند می‌خورد با چشمان خویش مشاهده کرده است، نیست؟

بر اساس چه منطقی نویسنده محترم به نقد سفرنامه بتی محمودی می‌پردازد، اما سفرنامه تاورنیه را یکسره می‌پذیرد؟ اختلاف‌افکنی میان شیعه و سنی به طرق مختلف، از جمله تألیف کتب، نگارش مقالات یا ساخت فیلم‌ اقداماتی‌اند که به طور جدی در دستور کار برنامه‌ریزان سیاسی، تبلیغاتی غرب قرار دارند و نمونه‌های فراوان آن را در زمان حاضر مشاهده می‌کنیم. طبعاً این مسئله می‌توانسته «…………………………….» حال آن که می‌دانیم دوران صفویه با تمام کم و زیادهای آن، یکی از شکوفاترین ادوار تاریخی ایران در عرصه‌های علمی، فلسفی، صنعتی، اقتصادی، معماری و کشاورزی است، به طوری که ایران در آن هنگام به لحاظ پیشرفت و توسعه قابل هماوردی با بسیاری از کشورهای اروپایی بود؛ لذا باید بتوانیم میان این دو وجه دوره صفویه، ارتباطی منطقی برقرار سازیم.

آیا می‌توان از جامعه‌ای که در سفرنامه‌های اروپاییان به تصویر کشیده شده و نویسنده محترم نیز در کتاب خویش عیناً آنها را با نگاه قبول، تکرار کرده است، چنین دستاوردها و پیشرفتهایی را در عرصه‌های مختلف مشاهده کرد؟ به هر حال، نگاه منفی نویسنده محترم به دوران صفویه به صورت مشهودی بر کلیه تجزیه و تحلیلهای ایشان از این دوران سایه افکنده است تا جایی که اساساً نمی‌توان جایگاه دین و مذهب را در جامعه فارغ از جریان پروپاگاندای دولتی مورد نظر ایشان، مشاهده کرد.

به عبارت دیگر، اگر بپذیریم که دستگاه حکومتی صفویه از مذهب در جهت تأمین خواسته‌هایش بهره می‌گرفت، به هر حال باید سهمی را نیز برای اعتقادات درونی جامعه ایرانی درگرایش به تشیع قائل شد. اما در تحلیل دکتر محسنیان‌راد، این سهم بشدت کمرنگ و بلکه محو است و گرایشهای شیعی در بین مردم یکسره در چارچوب پروپاگاندای صفوی قرار دارد. طبعاً این مسئله با توجه به ریشه‌های عمیق تشیع در ایران از قرنها پیش از ظهور صفویان که البته نویسنده محترم خود نیز به آنها اشاره دارد، پذیرفتنی نیست. از سوی دیگر، در مواجهه با مطبوعات دوران مشروطه می‌بینیم که ایشان به توضیح کارکردهای مثبت مطبوعات اکتفا کرده و از بیان برخی سوءاستفاده‌ها از فضا و شرایط فراهم آمده در آن دوران برای پرداختن«…………………………….» مسائل مشروطیت و افکار، اشخاص و گروه‌های دخیل در آن بسیار است، اما با مروری بر آنچه دکتر محسنیان‌راد پیرامون این دوران بیان داشته، می‌توان بعضی خلأها را در تحلیل و ارزیابی ایشان از مسائل مختلف مشاهده کرد.

همان گونه که پیش‌تر نیز اشاره شد این خلأها، بویژه هنگامی که ایشان از دوران انتقال قدرت و سلطنت به رضاخان سخن به میان می‌آورد به نحو بارزتری به چشم می‌آید. به عنوان نمونه، هنگامی که ایشان بیان می‌دارد: «از خروج احمدشاه از ایران چندی نگذشته بود که یکی از شیوخ خرمشهر به نام شیخ خزعل که از مدتی پیش فرمانروایی منطقه را در اختیار داشت، سر به شورش برداشت و بر تمام خوزستان تسلط مطلق یافت. سردار سپه به منطقه قشون کشید و قوای خزعل را شکست داد و شخص خزعل نیز به تهران منتقل شد»(ص 1119) بشدت جای خالی سیاستهای انگلیس در این ماجرا مشهود است، چراکه این اقدام در چارچوب سیاست انگلیسی تمرکز قدرت در دست رضاخان صورت پذیرفت.

همچنین در وقایع دیگری که نویسنده محترم به آنها اشاره دارد مانند تغییر و تحولات فرهنگی در جامعه ایران در زمان سلطنت رضاشاه نیز نقش بیگانگان نادیده گرفته شده است. در این زمینه می‌توان از ترویج باستان‌گر‌ایی با هدف ایجاد تقابل میان ایران و اسلام به عنوان یکی از سیاستهای اصلی بیگانگان در این دوران یاد کرد که توسط رضاشاه و دستگاه حاکمه وی، همراه با سرکوب دین و مظاهر دینی مانند حجاب، با شدت تمام دنبال شد و البته در کتاب حاضر برخلاف تجزیه و تحلیلهای دامنه‌دار پیرامون هر یک از اقدامات پادشاهان صفوی، مورد بررسی همه جانبه قرار نگرفته است.

به نظر می‌رسد نویسنده محترم در ثلث پایانی کتاب سه جلدی‌اش، تلاش کرده است تا بیشتر به سیر تحول ارتباطات به معنای خاص خود بپردازد و کمتر وارد مقولات و تفاسیر تاریخی شود. اما با این همه اشارات ایشان به مسائل تاریخی در این بخش از کتاب نیز خالی از اشکال نیست که در اینجا به چند نمونه اشاره می‌شود: در مورد تجدید قرارداد دارسی در سال 1312، نویسنده محترم به گونه‌ای مسئله را مطرح کرده که گویا دولت رضاشاه مدافع منافع مردم ایران در این ماجرا بوده است (ص 1288) حال آن که جریان دقیقاً عکس این بود.

ابوالحسن ابتهاج در خاطراتش به صراحت بر این نکته تأکید دارد (ر.ک. به خاطرات ابوالحسن ابتهاج، تهران، انتشارات علمی، 1371، ص 234) و حتی سیدحسن تقی‌زاده به عنوان امضاکننده این قرارداد، به دلیل فضاحت بار بودن آن، بعدها شانه از زیر بار مسئولیت خالی کرد و خود را در آن ماجرا صرفاً یک «آلت فعل» خواند. نگاه نویسنده محترم به مسائل دوران نهضت ملی شدن صنعت نفت نیز از یک‌سو همراه با جانبداری کامل از دکتر مصدق است؛ به طوری که نقش فدائیان اسلام را در این زمینه تقریباً نادیده گرفته و تلاشها و فعالیتهای آیت‌‌الله کاشانی را نیز کمرنگ جلوه داده است تا جایی که در بیان ماجرای قیام ملی 30 تیر 1331، حتی اشاره‌ای به نام ایشان که قطعاً رهبری آن قیام را برعهده داشت نیز نکرده است.«…………………………….» 

0001 0002 0003

 

قسمت‌هایی که با «…………………………….» مشخص شده‌اند از مقاله حذف شده و فقط در نسخه word و Pdf موجود هستند.
لطفا برای دریافت نسخه کامل این مقاله فایل‌های word و pdf را دانلود نمائید.

 

 

 

 

با خرید این محصول فایل word و PDF مربوط به این مقاله را دریافت خواهید کرد.
لینک دانلود بی‌درنگ پس از پرداخت نمایش داده شده و فایل فشرده‌ مربوط به این مقاله آماده دانلود خواهد بود.

تعداد صفحات: 28 صفحه | حجم فایل: کمتر از 1 مگابایت | فونت استفاده شده: B Zar | به همراه صفحه اول و عکس
رمز فایل فشرده: www.4goush.net

 

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد.